لبم پر شکایت شبم بی نهایت نه فانوس ماهی الهی
در این تیره شبها نثارت خدایا دل سر به راهی الهی الهی
در این جاده های سرد و ناحد منم آن مسافری که خواهد
رسم تا به شهر روشنایی اگر تو مرا چنین بخواهی الهی الهی
ببین ناتوانم برافکن به جانم کمند بلند نگاهی الهی
شب بی نصیبی در اوج غریبی مگر در تو گیرم پناهی الهی
به سویت نگاه دل من دل شب پناه دل من
ستاره گواه دل من که این اشک و آه دل من
بود پیش رویت به عذر گناهی الهی
سحر میزند سر دلم میزند پر به سویت الهی
در این سایه روشن به تو میرسم من به پرواز آهی الهی

نظرات