باز فلک سلسلهای زد به هم
کز اثرش گشت جهانی حزین
آتشی افروخت که از پرتوش
دود برآمد ز زمان و زمین
به نال ای دل که دیگر ماتم آمد
به نال ای دل که دیگر ماتم آمد ماتم آمد
بگری ای دیده ایام غم آمد
گل غم سرزد از باغ مصیبت
جهان را تازه شد داغ مصیبت
جهان گردید از ماتم دگرگون
لباس تعزیت پوشیده گردون
خروش بحر از گردون گذشته
سرشک ابر از جیحون گذشته
تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری
ببار از دیده هر اشگی که داری
ببار از دیده هر اشگی که داری
دمی کز دست چرخ فتنه پرداز
ز پا افتاد آن سرو سرافراز
ای دل ای دل
ای گمشده گل کجا جویم
ای گمشده گل کجا جویم کجا جویم
غم دلم دلم غم دلم به که بگویم به که بگویم


نظرات