خسته ام از این کویر | علیرضا افتخاری

خسته ام از این کویر

خسته ام از این کویر این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگزیر
خسته ام از این کویر این کویر کور و پیر
آسمان بی هدف بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه بیدهای سر به زیر
ای نظاره ی شگفت ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر
دست خسته ی مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر
با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *