گل من چندین، منشین غمگین ، شام مِحنت به سَر آمد
سر و دست افشان، غم دل بنشان ، غمخوارت از سفر آمد
ز چه بنشستی، بگشا دستی ، آذین کن صِحن و سرا را
که پس از غمها ، به رخ شبها ، آب و رنگ سَحر آمد
شب مهتابی ، ز چه بی تابی ، روشَن کن شَمع صبوری
منشین غمگین ، که مه دیرین ، تابان و جلوه گر آمد
گل من چندین ، مَنشین غمگین ، شام محنت به سر آمد
سر و دَست افشان ، غم دل بنشان، غمخوارت از سفر آمد
گل من چندین، منشین غَمگین ، شام محنت به سر آمد
تو که آگاهی، که چه شَبهایی با یاد او بنشَستیم
شب بارانی، غم پنهانی ، رفت و نور بصَر آمد
پس از آن دوری، غم مهجوری ، شور و شادی بر پا کن
ز غم پنهان، نشوی گریان ، چون او خندان ز در آمد
گل من چندین، منشین غمگین ، شام محنت به سَر آمد
سر و دست افشان، غم دل بنشان، غمخوارت از سفر آمد
گل من چندین ، منشین غَمگین ، شام محنت به سر آمد
شب مهجوری، ز ره دوری ، آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد، غم دل پَر زد ، شادی از بام و در آمد
شب جانکاهی، شرر آهی ، زد ابر غم به کِناری…
به سرافرازی، به دل افروزی ، خورشید ما به در آمد
گل من چندین، منشین غمگین ، شام مِحنت به سَر آمد
سر و دست افشان، غم دل بنشان ، غمخوارت از سفر آمد

نظرات