دلم از عاشقی آواره شد | علیرضا افتخاری

دلم از عاشقی آواره شد

دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
تنم از بی دلی بیچاره شد بیچاره‌تر بادا
رخت تازه است بهر بردن دل تازه‌تر خواهم
دلت خاره است بهر کشتن من خاره‌تر بادا
اگر زاهد دعای خیر می‌گویی این گو
که آن آواره‌ی کوی بتان آواره تر بادا
دل من پاره گشت از غم نه زان‌ گونه که به گردد
و اگر جانا بدین شاد است یا رب پاره تر بادا
همه گویند کز خون خواریش خلقی به جان آمد
من این گویم که بهر جان من خون خواره‌تر بادا

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *