دستان | علیرضا افتخاری

دستان

ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
باز آی و بر چشم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *