سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بر بندند بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
زچشم لعل رمانی چو می خندند می بارند
ز رویم راز پنهانی چو می بیند می خوانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند

نظرات