از اوج آسمان ها یک شب مرا صدا کن
یا یک نفس دلم را از این قفس رها کن
تا سر بسایم بر آسمان ها تا پر گشایم در بی کران ها
از اوج آسمان ها یک شب مرا صدا کن
رفته قافله ها وا مانده دل ما غافل از همسفران
دل دارد گله ها از این فاصله ها بر دوشم بار گران
در این بیابان نه آشنایی نه جای پایی
از اوج آسمان ها یک شب مرا صدا کن
یا یک نفس دلم را از این قفس رها کن
خدایا یارا دل شیدا را ز سوز آهی برافروز چراغ راهی برافروز
دمی پرده از رخ برافکن شبم را ماهی برافروز
بگو که دلم شکسته چرا
به ساحل غم نشسته چرا
از اوج آسمان ها یک شب مرا صدا کن
یا یک نفس دلم را از این قفس رها کن

نظرات