جور زمان (تصنیف) | علی زند وکیلی

جور زمان (تصنیف)

قطره اشکم که از چشمان یار افتاده ام
یا چو برگ آرزو از شاخسار افتاده ام
یادگار زندگی هستم که از جور زمان
بر دل سنگ رقیبان یادگار افتاده ام
تک درخت بی کسی هستم که بر دشت جنون
هستی از کف داده ام و بر گذار افتاده ام
کاروان هم رفته و جا مانده ام بر شوره زار
نیست صبحی بر من و شام تار افتاده ام
ای که بیرون کرده ای ما را ز یاد خویشتن
بی تو من در بستر غم بی قرار افتاده ام
رفته از یادم هر آنچه بو جز پیمان تو
یاد آمد در بهارت همچون غبار افتاده ام

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *